پردیسپردیس، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

❤پردیس جون، بهشت مامان و بابا ❤

عید فطر در اسجیل

«عید سعید فطر مبارک» روز یکشنبه عید فطر بود ولی چون مرجع تقلید بابا احسان دوشنبه رو عید اعلام کرده بود مجبور بودیم برای احتیاط از شهر خارج بشیم تا بابا احسان بتونه روزشو باز کنه به همین خاطر قرار گذاشتیم با مامانی و خاله فرزانه اینا بریم بیرون شهر ولی اونا چون احتمال میدادن شلوغ باشه نیومدن و ما سه تایی راهی جاده شدیم و دوباره رفتیم سمت گلمکان ولی قبل از گلمکان یک جاده فرعی بود که به اسجیل می رسید ما هم کنجکاوی کردیم و رفتیم اونجا . جای خیلی قشنگی بود هوا هم خنک و خوب بود رودخونه هم داشت ولی مثل رودخونه گلمکان پر آب نبود اونجا که رسیدیم چادر مسافرتی زدیم تا دختر گلمون توی چادر بمونه و مامانش بتونه راحت شیرش بده و به کارا...
31 مرداد 1391

عکسهای پرنسس مامان در مردادماه

خاله جونا زود بیاین براتون عکس دارمممممممممم       برای دیدن عکسها لطفا به ادامه مطلب بروید   91/5/6 - تولد مامانی جون   پردیس جون در افطاری مامانی منصوره   پردیس جون در حال دلبری از بابا احسان قربون اون خنده هات بشم عزیزم که با هر خنده ات احساس می کنم همه دنیا از آن من است عاشق آویز تختت هستی و با دقت به موزیکش گوش میدی و دست و پا میزنی و ذوق می کنی منم از فرصت استفاده می کنم و به کارهام میرسم ...
31 مرداد 1391

85 روزگی پردیس جون

سلام پردیس جونم، سلام نفس مامان قربونت بشم مامانی که داری هر روز بزرگتر می شی و کارهای جدید میکنی ماشا... خیلی خوش خنده شدی  و دل از همه میبری ، صبحا که بیدار میشی خیلی خوش اخلاقی و دوست داری  باهات حرف بزنم تو هم واسم می خندی و آقوووووو می کنی ولی ناقلا واسه بابا احسان خیلی بیشتر می خندیا یادت باشه!!!!!!! امروز آخرین روز از ماه مبارک رمضان  هست ولی امسال من به خاطر وجود تو گل نازم روزه نگرفتم ولی ماشا... بابا احسان همه روزه هاشو گرفت . انشاءا... طاعات همه قبول باشه. این روزا هوا خیلی گرمه ،خاله جونا چهارشنبه رفتن شمال ما هم خیلی دوست داشتیم یاهاشون  بریم ولی به دوستامون که اونجا بودن زنگ زدیم که گفتن هوا خی...
28 مرداد 1391

سالگرد ازدواج و واکسن دو ماهگی پردیس جونی

عزیز دل مامانی ، واکسن دو ماهگیت مصادف شد با پنجمین سالگرد عروسیمون خیلی خوشحال بودیم که تو سالگرد عروسیمون دختر نازمون هم تو بغلمون هست . از همینجا سالگرد ازدواجمون رو به خودم و احسان جون تبریک میگم ساعت 12 ظهر روز 91/5/4 با بابا احسان رفتیم مرکز بهداشت تا واکسنت رو بزنیم. دل تو دلم نبود و می ترسیدم . قبلش رفتیم قد و وزنت رو اندازه گرفتن ماشاأ... وزنت شده بود 5/500  ( 45 روزگی که دکتر پریزاده وزنت کرده بود 5 کیلو بودی ) و قدت هم 57 شده و دور سرت شده 39  و منحنی رشدت رو  خط سبز بود خدارو شکر.  هر کاری کردیم که از خواب بیدار بشی بیدار نشدی و واسه همین وقتی اولین واکسن رو به پات زد یک جیغ بلند زدی که دلم ریخت ،...
6 مرداد 1391

«دخترم تولد دو ماهگیت مبارک »

 دختر گلم 91/5/3 دوماهه شدی. الهی بگردمت مامانی ماشاأ... خیلی جیگر شدی عزیز دلم با اینکه دیگه واسه هیچ کاری وقت ندارم و تموم وقتم صرف مراقبت از تو گل نازم میشه ولی از این بابت کلی خوشحالم و خدارو شکر میکنم .خنده هات خیلی زیاد و زیبا شده وهر کسی که باهات صحبت میکنه واسش  می خندی نازگلم و البته خوابت هم کم شده و باید تا صبح پا به پات بیدار باشم این چند تا عکس مال روزیه که دو ماهه شدی قربون اخم کردنت بشم مامانی   ...
4 مرداد 1391

**خاطره یک روز شیرین (روز زایمان)**

میخوام بعد از دو ماه اینجا خاطره زایمانم رو بنویسم شنبه 31 اردیبهشت آخرین ویزیت دوران بارداریم بود وقتی رفتم مطب، خانم دکتر تاریخ سوم خرداد رو قطعی کرد و گفت صبح چهارشنبه برم بیمارستان مهر و نامه بستری رو هم بهم داد و گفت شب قبل یک شام سبک بخور.خوشحال بودم که دارم به لحظه دبدار با نی نی نزدیک میشم .این ماه آخر دیگه کمی برام سخت شده بود آخه حساسیت بارداری گرفته بودم و تمام بدنم قرمز شده بود و خارش داشت و کلافه شده بودم و از طرفی هم خیلی سنگین شده بودم و حدود 14 کیلو وزن اضافه کرده بودم. روز سه شنبه دوم خرداد یک حس عجیبی داشتم و همش تو خونه راه می رفتم، فکر کنم 10 بار ساک وسایل خودم و نی نی رو چک کردم . شب ساعت  9:30 یک سوپ خوشمزه خو...
3 مرداد 1391
1